در این مطلب از سایت جسارت سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد اسم نفس برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
به دلارام بگو ای نفس باد سحر
کار ما همچو سحر
با نفسی افتادهست…
مستی هر نگاه تو،
به ز شراب و جام می
کی ز سرم برون شود،
یک نفس آرزوی تو …
شور شراب عشق تو آن نفسم رود ز سر
کاین سر پرهوس شود خاک در سرای تو
به عدالتِ جهان مشکوکم
دستانت دور
اما
نفست جانِ من است…
صنما، به دلنوازی نفسی بگیر دستم
که ز دیدن تو بیهوش و ز گفتن تو مستم
گرماى مردادىِ تنِ تو
نفسِ هرکسى را مى گیرد
مشکل دنیا این است که
آدمهای باهوش پر از شک هستند
در حالی که آدمهای احمق پر از اعتماد به نفس
زندهام بی تو همین قدر که دارم نفسی
از جدایی نتوان گفت به جز آه سخن…
همچو صبحم
یک نفس باقی ست
با دیدار تو،
چهره بنما دلبرا
تا جان برافشانم چو شمع.
صبح بخیر گفتن ات
مثل خاک
نم خورده
شوق
نفس کشیدن
می دهد…
آدم ها همه می پندارند که زنده اند ..
برای آنها تنها نشانه ى حیات
بخار گرم نفس هایشان است!
کسی از کسی نمی پرسد ،
آهای فلانی
از خانه دلت چه خبر؟
گرم است؟
چراغش نوری دارد هنوز؟
به بوی زلف تو دم می زنم
در این شب تار
وگرنه چون سحرم
بی تو
یک نفس نرود.
به من دل ببند
ما هنوز عمقِ سبزِ بهاران را نزیسته ایم
ما هنوز به اوجِ شعر
به لحظه ی نفس گیرِ رسیدن
نرسیده ایم
من
صدای نفست را
سلامی می دانم
که آفتاب
اولین بار
به دانه ی گندم داد….
حالم که خوب است
یعنی دستانت از شب گیسوانم عبور کرده است
گیسوانم نفس می کشند
بگذار نفسِ حبسِ سینه ات
لب هایم را زنده کند
حتی یک نفر در این دنیا
شبیه تو نیست…
نه در نفس کشیدن،
نه در نفس نفس نفس زدن،