اختلال شخصیت خودشیفته
,اختلال شخصیت خودشیفته+pdf,اختلال شخصیت خودشیفته ویکی پدیا,اختلال شخصیت
خودشیفته چیست,اختلال شخصیت خودشیفته در Dsm 5,اختلال شخصیت خودشیفته
میگنا,اختلال شخصیت خودشیفته و درمان آن,اختلال شخصیتی خودشیفته,اختلال
شخصیت خودشیفته,اختلال شخصیت خودشیفتگی
توضیحاتی در مورد اختلال شخصیت خودشیفته
اختلال
شخصیت خودشیفته (به انگلیسی: (Narcissistic personality disorder (NPD)
نوعی اختلال شخصیت است که در آن فرد خود را بزرگ و مهم میپندارد و به
گونهای غلوّآمیز احساس توانایی و لیاقت میکند.[۱]این بیماران مرکز دنیای
خود بوده، از هر جهت ویژه هستند، افادهای و اسمپران بوده و در ذهن خود
شخص مشهوری هستند. حس خودپسندی و سزاوار بودن، هرگونه نگرانی دربارهٔ
نیازها، مشکلات و احساسات دیگران را از ذهن آنان خارج میسازد. آنان متکبر و
تحکمآمیز بوده، خود را برتر از دیگران میدانند و از دیگران انتظار
احترام و تحسین دارند. هنگامی که خود آنان و جهان اطرافشان نمیتوانند
انتظارات غیرواقع گرایانه و ناممکن آنان را برآورده سازند، بهطور شایع
دچار ناامیدی میشوند.با توسعهی رسانهها خصوصا رسانههای اجتماعی که به
راحتی در دسترس مردم قرار گرفتهاند، صحبت از اختلال شخصیت خودشیفته
(Narcissistic personality disorder) نیز اوج گرفته است. اگرچه در
رسانههای ما چندان به این مسائل پرداخته نمیشود، اما اگر به رسانههایی
همچون فاکسنیوز دسترسی داشته باشید، میدانید که اخیرا مسئلهی روانی
خودشیفتگی بخش گستردهای از اخبار را به خود اختصاص داده است. خودشیفتگی یک
اصطلاح عمومی در مورد برخی از آدمهای عجیب و غریب اطرافمان است که عشق
افراطی به خود دارند. در دنیای انسانها بسیار کم اتفاق میافتد که فرد
شخصی را بیشتر از خودش دوست داشته باشد، اما علاقهی افراد خودشیفته به خود
به اندازهای است که باعث آزار و ناراحتی دیگران میشود.
آمار نشان
میدهد که اختلال شخصیت نارسیستی حدود ۱ درصد از جمعیت دنیا را تحت تاثیر
قرار داده است و اغلب بین مردان شایعتر است. شاید فکر کنید که افراد
خودشیفته از اعتمادبهنفس بالایی برخوردارند، اما فروید اعتقاد داشت که
دقیقا برعکس این عقیده سازگار است، یعنی افراد خودشیفته در تلاش هستند تا
افکار یا احساسات منفی خود را (همچون اضطراب،
ترس، شرم و گناهکاری) به شکل دیگری بروز دهند. در واقع، نارسیستها عاشق
خود نیستند، بلکه یک حس درونی آنها را مجبور میکند که به دیگران نشان
دهند، عاشق خود هستند.در واقع، به هیچ وجه نباید شخصیت نارسیستی با شخصیتی
که از اعتماد به نفس بالایی برخوردار است، اشتباه گرفته شود. فردی که اعتماد به نفس بالایی دارد، ممکن است فروتن هم باشد. اما شخصیت نارسیست خودخواه و متکبر است.
طبق
DSM-IV-TR شیوع تقریبی اختلال شخصیت خودشیفته، دو تا شانزده درصد از جمعیت
بالینی و کمتر از یک درصد از جمعیت عمومی است. خطر وقوع این اختلال در
فرزندان افراد مبتلا ممکن است بیشتر از دیگران باشد، چون آنها احساس غیر
واقع بینانه همه توانی (قدرت مطلق؛ omnipotence)، خود بزرگ بینی، زیبا بودن
و با هوش بودن را در ذهن فرزندان خود نیز میکارند. تعداد افراد مبتلا به
این اختلال هر روز بیشتر از پیش گزارش میشود.[۳]به گزارش DSM-5، نرخ شیوع
اختلال شخصیت خودشیفته، بر اساس معیارهای DSM-IV، در نمونههای آماری گرفته
شده از جامعه، ۰٪ تا ۶٫۲٪ است
خودبزرگ
بینی (در خیال یا رفتار)، نیاز به مقبولیت، و فقدان حس همدلی به صورت
الگویی نافذ و فراگیر که از اوایل بزرگسالی شروع شده باشد و در زمینههای
گوناگون به چشم آید، که علامتاش وجود لااقل پنج تا از موارد زیر است:
احساس خودبزرگ بینانهای به صورت مهم پنداشتن خود داشته باشد (مثلاً در
موفقیتها و استعدادهای خود اغراق کند یا بدون آنکه به موفقیت شایستهای
دست یافته باشد، انتظار داشته باشد که او را آدم بزرگ و مهمی بدانند).
مشغولیت ذهنیش خیالاتی از قبیل موفقیت، قدرت، استادی و ذکاوت، زیبایی
یا محبوب و دوست داشتنی بودن در حد نامحدود باشد. معتقد باشد که
«استثنایی» است و تنها سایر افراد (یا موسسات) استثنایی یا رده بالا
میتوانند او را درک کنند یا او باید تنها با این افراد رابطه داشته باشد.
احتیاج داشته باشد که به شکلی افراطی تحسین شود. احساس محق بودن
(entitlement) بکند، یعنی به شکل نامعقولی انتظار داشته باشد برخوردی رضایت
بخش و اختصاصی با او صورت گیرد یا افراد خود به خود تسلیم خواستههایش
شوند. در روابط بین فردی استثمارگر باشد، یعنی از امتیازات دیگران برای
رسیدن به مقاصد خود استفاده کند. فاقد حس همدلی باشد، یعنی تمایلی به درک
یا شناخت احساسات و نیازهای دیگران نداشته باشد. اغلب به دیگران حسودی کند یا معتقد باشد که دیگران به او حسادت میکنند. رفتارها و نگرشهایش پرافاده و تکبرآمیز باشند.
افراد مبتلا
به اختلال شخصیت خودشیفته، احساس خود بزرگ بینی میکنند و خود را آدم مهمی
میپندارند. فکر میکنند شخص منحصر به فردی هستند و باید دیگران به طرز
خاصی با آنها تا کنند. احساس استحقاق و برتری آنها کاملاً چشمگیر است.
تاب تحمل انتقاد را ندارند و از اینکه هر کسی به خود اجازه انتقاد کردن از
آنها را میدهد، عصبانی میشوند یا ممکن است بیاعتنایی کامل به انتقادها
از خود نشان دهند. آنها فقط نظر خود را قبول دارند و اغلب در طمع کسب شهرت
و ثروت بادآوردهاند. روابط آنها شکننده است و چون به قواعد مرسوم رفتار تن در نمیدهند، ممکن است خون دیگران را به جوش
آورند. رفتار استثمار گرانه در روابط بین فردی آنها چیز کاملاً پیش پا
افتاده و رایجی است. اینها نمیتوانند همدلی از خود نشان دهند و تنها برای
دستیابی به اهداف خودخواهانه خودشان تظاهر به همدردی میکنند. اعتماد به
نفس این بیماران شکننده است و آنها مستعد افسردگیاند.
مشکلات بین فردی، مشکلات شغلی، طرد، و از دست دادن محبت دیگران از جمله
فشارهای روانی شایعی است که خودشیفتهها با رفتارشان برای خودشان ایجاد
میکنند و همین فشارها نیز همانهایی است که اینها هیچ نمیتوانند از پسشان
برآیند
امروزه
محققان نمیدانند چه چیزی باعث بروز اختلال شخصیت خودشیفتگی میشود. با این
حال نظریههای زیادی در مورد علل احتمالی بروز اختلال شخصیت خودشیفتگی
وجود دارند. بیشتر متخصصین روی یک مدل علت و معلولی بیوسایکوسوشال اتفاق
نظر دارند. بر اساس این مدل علل بروز این اختلال به احتمال زیاد با توجه به
عوامل بیولوژیکی و ژنتیکی، عوامل اجتماعی (مثلا این که چگونه یک فرد در
مراحل اولیهی رشد خود با خانواده و دوستاناش و بچههای دیگر تعامل دارد)،
و عوامل روانی هستند (شخصیت و خلق و خوی فرد، که توسط محیط زندگی او شکل
گرفته و مهارتهایی که برای مقابله با استرس
آموختهاست). این امر نشان میدهد که جهت بروز این اختلال یک عامل واحد
مسئول نیست – بلکه ماهیت پیچیده و احتمالا در هم تنیدهی این سه عامل است
که اهمیت دارد. مطابق با تحقیقات اگر یک فرد مبتلا به این اختلال شخصیت
باشد، ریسک افزایشیافتهی کمی وجود دارد که آن را به فرزندان خود انتقال
بدهد.
همه ما ممکن
است این ویژگی ها را در خود داشته باشیم یا حتی رفتار نوجوانان را اینگونه
توصیف کنیم اما اگر یک فرد بالغ در این دسته بندی شخصیتی قرار گیرد، چه می
شود؟ این گونه رفتارها می تواند برای خود و اطرافیان آنها دردسر ساز باشد.
نحوه تشخیص اختلال شخصیت خودشیفته می تواند بسیار ارزشمند باشد. شما باید
بدانید که با چه ویژگی هایی سر و کار دارید و حتی اگر خود شما دارای شخصیت
خودشیفته باشید، می توانید با افزایش آگاهی و اطلاعات خود در مورد این
اختلال متوجه شوید، بدون در نظر گرفتن چهره ظاهری، موقعیت مالی و موفقیت
هایتان، که چرا همیشه از یک رابطه ناموفق به یک رابطه ناموفق دیگر وارد می
شوید، و همیشه ناراضی هستید. هر آدم خودشیفته با دیگری متفاوت است. هر کدام
نورون های عصبی متفاوت و روش های تربیتی متفاوت داشته و از ویژگی های بیان
شده در بالا ممکن است درجات مختلفی را تجربه کنند. مورد آخر این ویژگی ها
ویژگی است که در اکثر اختلالات مشابه است. بسیاری از اختلالات شخصیتی نمی
توانند رفتار خود را مورد نقد و بررسی قرار دهند و هر گونه انتقادی از جانب
دیگران به منزله حمله به آنها در نظر گرفته شده و به سرعت با آن مقابله می
کنند.
… فقط
میخواهم راجع به مسائلی صحبت کنم که دلم میخواهد. نگرانی و درگیریهای
ذهنی “من” هنگام مکالمه با دیگران در اولویت قرار دارد و مسیر صحبت را مشخص
میکند. بنابراین عقاید من کاملاً درست است. صحبتهای دیگران یا اشتباه
است یا از کمترین اهمیت ممکن برخوردار است.
توصیههای دیگران به نوعی شخصیت بنده را مورد هدف قرار میدهد. یکی از
نشانههای مهم افراد خودبرتربین این است که هر از چندگاهی بعد از شنیدن
حرفهای دیگران از واژه “اما” استفاده میکنند، غافل از اینکه این واژه
تمام حرفهای دیگران را به نوعی نقض میکند.هینز کوهات، نوعی نظریه تحلیل
روانی به نام روانشناسی خود را پایهگذاری کرد که آن را در دو کتاب تحلیل
خود(۱۹۷۱) و بازسازی خود(۱۹۷۷) شرح داد. کوهات خاطرنشان کرد که شخص دچار
اختلال شخصیت خودشیفته، در ظاهر، خود والابینی چشمگیر، خودشیفتگی، و خیالات
مربوط به موفقیت نامحدود را نمایش میدهد. اما طبق نظریهپردازی کوهوت این
ویژگیها عزّت نفسی بسیار شکننده را پنهان میکنند. به عقیده کوهات، خود
در اوایل زندگی به شکل یک ساختار دو قطبی، با بزرگی و عظمت نارس در یک قطب و
بیش آرمانیسازی مشروط دیگران در قطب دیگر، پدید میآید. وقتی که پدر و
مادر با احترام، صمیمیت و همدلی به کودک پاسخ میدهند، حس بهنجار ارزش
خویشتن را به فرزند هدیه میکنند. شکست در کسب عزت نفس سالم زمانی روی
میدهد که پدر و مادر با تأیید و پذیرش به نمایشهای کودک در خصوص قابلیت و
شایستگی اش واکنش نشان نمیدهند؛ یعنی به کودک به عنوان ابزاری برای پرورش
عزت نفس پدر و مادر بها میدهند، نه به خاطر ارزشمندی خود او. این کودکان
در پذیرش کمبودها و معایبشان مشکل خواهند داشت. به عقیده کوهات این نقایص
در پایه ریزی خود پنداشت سالم، باعث پیدایش اختلال شخصیت خود شیفته میشود.
اشخاص دچار اختلال شخصیت خودشیفته، در بزرگسالی میکوشند تا از طریق
جستجوی پایانناپذیر عشق و تأیید از جانب دیگران به حس خودارزشمندیشان کمک
کنند. این مدل گرچه با نفوذ بودهاست، پژوهش اندکی برای آزمودن آن
انجام شدهاست. اختلال شخصیت نارسیستیک نتیجه نقص در ساختار «خود» است؛
یعنی «خود» ی انعکاس نایافته که در جستجوی موضوعی آرمانی است. نقص در
ساختار «خود»، از نقصانها و کمبودهای دوران کودکی ناشی میشود. در دوران
کودکی برای جبران یا پوشش نهادن بر این نقایص، ساختارهای ثانوی ایجاد
میشوند.[۷] اختلال شخصیت نارسیستیک نتیجه نقص در ساختار «خود» است؛ یعنی
«خود» ی انعکاس نایافته که در جستجوی موضوعی آرمانی است. نقص در ساختار
«خود»، از نقصانها و کمبودهای دوران کودکی ناشی میشود. در دوران کودکی
برای جبران یا پوشش نهادن بر این نقایص، ساختارهای ثانوی ایجاد میشوند.
کارولین
مورف و فردریک رودوالت(۲۰۰۱) مدلی برای اختلال شخصیت خودشیفته طرحریزی
کردند که بر پایه دو عقیده بنیادی استوار است: نخست اینکه اشخاص دچار این
اختلال عزت نفس شکننده دارند، که تا حدودی به این علت است که سعی میکنند
باور استثنایی بودن خود را حفظ کنند و دوم اینکه، اهمیت تعاملات بین شخصی
برای آنها به خاطر کمک به عزت نفس است نه به خاطر دست یافتن به نزدیکی و
صمیمیت. به عبارت دیگر، آنها در بند هدف حفظ تصویری باشکوه از خودشان
هستند، و این هدف بر تجارب آنها سایه میافکند. کارهای مورف و رودوالت از
این حیث که آنها مطالعات آزمایشگاهی و پژوهشی طراحی کردهاند تا فرایندهای
شناختی، هیجانی و بینشخصی مرتبط با اختلال شخصیت خودشیفته را تبیین کنند،
کاملاً منحصر به فرد است. مورف و رودوالت برای ارزیابی این عقیده که اشخاص
دچار اختلال شخصیت خودشیفته سعی میکنند باورهای عظمت را در مورد خودشان
حفظ کنند، مطالعات مربوط به سوگیریها در شیوه ارزیابی اشخاص دچار این
اختلال از خودشان در موقعیتهای مختلف را بررسی میکنند. برای مثال، در
مطالعات آزمایشگاهی، اشخاص دچار اختلال شخصیت خودشیفته جذابیت خود برای
دیگران را بیش از حد برآورد میکنند، و کمکهایشان به فعالیتهای گروه را
زیادی برآورد میکنند. («دیگران قطعاً به من حسادت میکنند، من مسئول
بیشترین سهم از پیشرفتمان در اینجا بوده ام.») در برخی مطالعات، پژوهشگران
به آزمودنیها پسخوراند دادند که آنها در کاری موفق بودهاند (بدون توجه
به عملکرد واقعیشان)، سپس از آنها خواستند دلایل موفقیتشان را ارزیابی
کنند. در این نوع مطالعات، اشخاص دچار اختلال شخصیت خودشیفته، موفقیت را به
توانایی خود نسبت دادهاند نه به شانس یا اتفاق؛ بنابراین مجموعهای از
مطالعات حاکی از آن است که اشخاص دچار اختلال شخصیت خودشیفته سوگیریهای
شناختی دارند که به حفظ باورهای خودبزرگبینی کمک میکنند. مورف و رودوالت
برای ارزیابی اینکه اشخاص دچار اختلال شخصیت خودشیفته عزت نفس شکننده دارند
یا نه، مطالعات مربوط به میزان وابستگی عزت نفس آنها به پسخوراند بیرونی
را بررسی میکنند. برای مثال، وقتی به دروغ گفته میشود که آنها در یک
آزمون IQ شکست خوردهاند، بسیار بیشتر از دیگران واکنشپذیری نشان میدهند؛
همچنین، وقتی که گفته میشود در کاری موفق شدهاند، باز هم واکنشپذیری
بیشتری نشان میدهند. مورف و رودوالت استدلال میکنند که این آسیبپذیری
عزت نفس آنها در برابر پسخوراند بیرونی از تلاش آنها برای حفظ تصوّری
کاذب دربارهٔ خودشان نشأت میگیرد. بر طبق این نظریه، وقتی که اشخاص دچار
اختلال شخصیت خودشیفته با دیگران تعامل میکنند، هدف اصلی آنان حمایت از
عزت نفسشان است. این هدف به چند طریق بر طرز رفتار آنها با دیگران تأثیر
میگذارد. نخست اینکه آنها تمایل به فخر فروشی فراوان دارند؛ این کار در
آغاز تأثیر خوبی بر جای میگذارد، اما با گذشت زمان، دیگران فخرفروشی مکرر
را منفی تعبیر میکنند (پائول هوس، ۱۹۹۸). دوم اینکه وقتی کسی دیگر که در
کاری که با عزت نفس ارتباط دارد بهتر از آنان عمل میکند، وجهه آن شخص را
خراب خواهند کرد، حتی اگر او مجبور شود با وجهه آنها نیز همین کار را
انجام دهد. یعنی، تحسین شدن یا دست یافتن به موفقیت رقابتی، برای آنها
مهمتر از صمیمی بودن با دیگران است. این چهارچوب، درک علت این موضوع را
آسان میکند که چرا اشخاص دچار اختلال شخصیت خودشیفته کارهایی میکنند که
باعث سردی و بیزاری دیگران میشود؛ علاقه اصلی آنها «بردن» است نه دستیابی
به صمیمیت و حفظ آن.
فرد دارای
یک احساس واهی مهم پنداشتن خود است (به عنوان مثال، در زمینهی دستاوردها و
استعدادهای خود اغراق میکند، انتظار دارد که بدون داشتن دستاوردهای مناسب
به عنوان فرد برتر به رسمیت شناخته شود).فکر و ذکرش این است که موفقیت،
قدرت، استعداد و زیبایی نامحدود یا عشقی ایدهآل دارد.
درمان
اختلال شخصیت خودشیفته دشوار است؛ چون اگر قرار است پیشرفتی در کار حاصل
شود، بیمار باید از خودشیفتگی خود دست بردارد. روانپزشکانی مثل اتوکرنبرگ و
هاینتس کوهوت رویکردهای روانکاوانه را برای اصلاح این بیماران پیشنهاد
میکنند، اما برای آنکه معلوم شود اصلاً چنین تشخیصی معتبر هست یا نه، و
اگر معتبر است بهترین درمانش کدام است، هنوز
پژوهشهای بیشتری باید صورت گیرد. برخی بالینگران گروه درمانی را برای
بیماران خود توصیه میکنند تا آنها بتوانند چگونگی مشارکت با دیگران را
یادگرفته و تحت شرایط ایدهآل، واکنشی توأم با همدلی نسبت به دیگران نشان
دهند.وقتی برای کمک به این افراد از رواندرمانی استفاده میشود، معمولاً
روی خودبزرگ بینی، حساسیت
بیش از حد به ارزیابی شدن از سوی دیگران، و عدم همدلی از دیگران تمرکز
میشود. در شناخت درمانی تلاش میشود تا باورهای غلط یا خیالبافیهای این
افراد با تمرکز روی تجربههای لذتبخش روزمره و واقعاً قابل وصول جایگزین
شوند. برای کمک به این افراد در جهت مواجه شدن با انتقاد دیگران و
قبول آن، از استراتژیهای مقابلهای، مثل ریلکسیشن استفاده میشود. یکی
دیگر از اهداف رواندرمانی این است که به این افراد کمک شود روی احساسات
دیگران تمرکز کنند. چون این افراد در مقابل دورههای افسردگی شدید بسیار
آسیبپذیر هستند، مخصوصاً در میانسالی، افسردگی آنها نیز مورد رواندرمانی
قرار میگیرد. با این حال، هرگونه نتیجهگیری دربارهٔ تأثیر اینگونه
رواندرمانی در اختلال شخصیت خودشیفته، غیرممکن است
معتقد است
که خاص و منحصر به فرد است و تنها آدمهای خاص و سطح بالا میتوانند او را
درک کنند و باید تنها با آدمها خاص و سطح بالا رابطه داشته باشد.
تشخیص
اختلال شخصیت خودشیفتگی توسط یک متخصص سلامت و بهداشت روان از طریق
مقایسهی علائم شما و تاریخچهی زندگیتان با مواردی که در بالا ذکر
شدهاست، ایجاد میشود. آنها تعیین خواهند کرد که آیا علائم ی که دارید،
برای مبتلا بودن به اختلال شخصیت خودشیفتگی کافی هستند یا خیر.